پریشان
دلم تنگ و حواسم در پریش است تو گوئی جنگ بین گرگ و میش است نمیخواهد مرا . من با دل و جان چنان میخواهمش گوئی که خویش است همی خواهد ز من ملک جهان را ندارم. در زبانش طعن و نیش است ولی در دل. گمانم یاد دارد کز او کمتر نباشد یاد. بیش است ازین در بر نخیزم تا...