Overblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog

ما و تقدیر

در میکده جز نور خدا نیست در باده بجز عشق و صفا نیست جز راست نیاید به دل عاشق سر مست اینجا خبر از کبر و ریا نیست گه زلف کج یار گهی دامن ساقی مارا بس و بیش از این روا نیست. && ما از ره تدبیر به تقدیر رسیدیم نا کرده خطا بر در تو دیر رسیدیم شکرانه ی جامی...

Lire la suite

رأی و عطسه

داشتم وضو میگرفتم که برم قضای نماز صبحم رو بخونم که تلفن زنگ زد. بخودم گفتم این وقت صبح کی میتونه باشه ؟ تا اومدم دست و صورتم رو خشک کنم و به تلفن جواب بدم ، قطع شد. آفتاب تازه زده بود و هواشناسی گفته بود امروز درجه هوا به 30 میرسه. تلفن رو برداشتم ببینم...

Lire la suite

شکر

محبوب من آن است که دارد رخ زیبا با جام طرب آید و گوید که بفرما خوش خلق و طربناک و ظریف است همیشه لبخند به لب دارد و آغوش مهیا بر طرف چمن جوجه کبابی و شرابی یک جرعه بکام من و یک بوسه به لبها تا کور شود زاهد خود بین منافق ما مست و خراباتی و از زهد مبرا...

Lire la suite

لب کلام

امشب به برم ساقی سیمین بر و جام است هنگام سحر کار من و یار تمام است یک جرعه بنوشم به صفای دل واتوس صد جرعه ی دیگر که چنین عیش مدام است حاجی شب و روزش شده اخبار و سیاست جامی بزن ایدوست که این لب کلام است از بهر فریماه سبوئی ز می ناب گوید بزبان حال که این...

Lire la suite

ذوق

دلم خونه گرفته مثل ابری در بهاران چو بارد جمله ها سازد فراوان تراوش میکند از مغز پوکم دو بیتی ها چو ضرب باد و باران هر آنچه در دل تنگم نشیند کنم تقسیم با انبوه یاران ادیبی نیست در بزم سیاست مشو عاقل به بزم می گساران هر آنچه بر دلت آمد بیان کن که بر دل...

Lire la suite

شانس

حاجی محمود به ما وعده بسیاری داد بهر پیروزی آینده چه معیاری داد بیستو و پنج در صد مردم قبولش دارند سر کاریم و او وعده ی بیکاری داد آنکه دارد به خفا رانت مرتب در جیب گفت حاجی به همه مژده ی بیعاری داد موسوی آمده تا دست جفا قطع کند بی رسانه همه را نعره ی...

Lire la suite

مصدر عشق

من ندونستم از اول که دل تو در و پیکر نداره اونقدر جا داره انگار مث عالم ته و بستر نداره تو دلت عرش خدا مثل یه نقطه تو فضاست گرچه این عاشق خاکی چیزی کمتر نداره آنچه در جام می ماست، چه گوئی که خدا میداند که در این کون و مکان خلقتی بهتر نداره ما به امید...

Lire la suite

فروم 5

لب بر لب من نهاده میگوئی نوش مهری به لبم نهاده گوئی خاموش تا بر سر مهر تو نهادم درمان کی حرف توان گفت مریضی مدهوش گر خوابم وبیدار تو فرمان بدهی دستور تو کی گم شد و فرمانت کوش ؟ && یک زمان گشتم ولی جز روی زیبای تو دیگر هیچ زیبائی ندیدم. باده ها خوردم و...

Lire la suite

فروم 4

( یا حبیبی این منی مجلس انت به فیه عز و جلال و حیا ) روزها میگذرند و خبر از حاجی نیست باد کرد باده ی ما تشنه ی محتاجی نیست همه وبگرد و سیاست زده و سیر شدند سور نتوان زد اگر دست ورق خاجی نیست. && دل فغان دارد چرا از من جدائی ؟ دلبر از ادمین و تقدیر خدائی...

Lire la suite

فروم 3

دلا مسوز که سوز ترا جوازی نیست به حکم شرع ترا یار دلنوازی نیست ز باده حرف مزن چون خوری مگو خوردم بجز تظاهر جمعه ترا نمازی نیست && من بهر جمله که بر من فکنی جامها پر کنم وبر دل رسوا فکنم. زان می ناب که دادی همه شب لبریزم تا تو هستی به برم. وین می ناب به...

Lire la suite

1 2 3 4 5 > >>