Overblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog

رسم دیار

تمنای دلم بوسه و یک جرعه شراب است بیا آشتی کنیم ، در عمل نیک شتاب است لب سبزه نشینیم . ببوسیم بنا گوش می تازه در این فصل، همآغوش کباب است اگر عضو دگر رفته پی شرک وسیاست بدان ریشه هر کجروی از بیخ خراب است لب جوی نشینیم، بنوشم همه نوشت بنازم قد وبالات ،...

Lire la suite

تمنای دل

تخته سنگی به ته رود ، عبور تو ز ما همچو آبی است که بگذشت کنون از سر ما چاره جز دیدن هر روز نداریم ، چه تهران چه ژنو فرصت زیست در این منطقه شد قسمت ما دلگشادیم و نهادیم و نمودیم و چنین شد آخر التیام است بدل رأفت تو ، مرهم ما من نویسم تو چرا پاک کنی.؟ پاک...

Lire la suite

باقالی به چند من؟

تا نگوئی ای خدا ما ترک عادت میکنیم ما بفرمانت کنون بت را عبادت میکنیم میر ما گوید که فرمانش همان فرمان توست رزق ما در دست او ، ما هم زیادت میکنیم گر که گمراهیم یا رب شاهدی بر حال ما در ریا کاری به درگاهت رشادت میکنیم حال روز ما چنین است ای خدای مهربان...

Lire la suite

بازار کساد است

امروز که بازار کساد است خریدار نداریم در بزم بجز یک دو سه تا یار نداریم هرچند دروغ است همه تهمت دشمن جز سینه ی خود هیچ مددکار نداریم ما باده پرستیم و حقیقت طلب و رند در مذهب ما هیچ تبهکار نداریم گر مجلس او جمله سیه کار و پلیدند در مجلس ما یک سر بی عار...

Lire la suite

نرم نرمک

نرم نرمک ما رو بیهوده چو مجنون کردی تو با من کردی همون کاری که با اون کردی اولش خوش خط و خالی و نفس روح انگیز واسه چی شیطون بی مایه رو مهمون کردی تو چشیدی لب لعلی که بفهمی چی میگم ؟ عوض فرشته هات ، جدمو بیرون کردی حکمت باده و نی چیست که در هجر و وصال...

Lire la suite

اون با من

یاد لبهایت به شبهایم چو شمعی مینشانم نور عطر و بوی موی لابلایت میفشانم باده مینوشم مبادا در غمت دلگیر گردم قطره ی اشکی به جامم در هوایت میکشانم مست تصویری که دل دارد ز روی بی مثالت بر دل غمدیده ام طعم وصالت میچشانم یاد لبهایت به شبهایم چو شمعی مینشانم...

Lire la suite

پشیمانی

یه شب میام درِ خونتون گریه و زاری میکنم اشک چشامو زیِر در تو هشتی جاری میکنم هرچی که غم دارم تو دل، پشت درت جا میذارم سینه مو از هرچی بجز تو باشه عاری میکنم قول میدم به این دلم صدا و بوی تو بیاد اگر نشد کور میشم، مشق خماری میکنم خسته و نالون پامیشم به...

Lire la suite

افسرده

یا رب چه شد امروز به ما مرحمتی شد بوئی ز صبا آمد و گل را صفتی شد ان یار سفر کرده به کاشانه گذر کرد همچون نمکی زخم مرا مصلحتی شد هر سوز و گدازی که بدرگاه تو بردم نادیده و نابوده چه بی مصرفتی شد خورشید صفت نور به تاریکی ی دل زد وین ذره بدرگاه تو را منزلتی...

Lire la suite

کفران نعمت

تا نگوئی ای خدا کفران نعمت میکنیم ما مرتب شُکر از فقدان قسمت میکنیم داده ای آن بیوفا را چشم زیبا، روی خوب در غیابش عاشقی را استقامت میکنیم میزند بر جان و مال و دین و ایمانم رقیب وین رقابت را غلط تفسیر حکمت میکنیم گر نمیخواهی که ما آزاده و عاشق شویم بهر...

Lire la suite