Overblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog
مدام و نا فرجام

مدام و نا فرجام

عشق من و تو مدام و نافرجام است دوریم و میان ما فقط یک گام است هر بار که خواهیم بهم دست دهیم از شدت شوق لرزه بر اندام است مارا گذری بسوی هم ممکن نیست هرگز هوسی مکن چنین کاین خام است هر بار که ما بسوی هم رو کردیم دیدیم که مشکلات ما گمنام است ازمن تو مرنج...

Lire la suite

امید بهبودی

امید بهبودی

یک روز نه چندان دور برخیزم از این بستر بهبود شود حاصل این بد نشود بد تر امید به دل دارم وابسته به دلدارم هر چند که بیمارم بندم گره محکمتر این شوق و شکیبائی دارد غم زیبائی اشک است که حالم را همواره کند بهتر سوزد جگرم هر دم انگار فقط دردم تا اسم تو را بردم...

Lire la suite

بیمار

بیمار

شک مکن چون ما هم احساسیم و همیاریم ما غم مخور تا من نسوزم دل به دل داریم ما میشمارم لحظه ها را ، خاطرت از من پُر است ما بهم پیوسته میمانیم تا وقتیکه بیداریم ما بین ما صحرا و کوه و جنگل و دریا و دشت سد و هر چیز دگر را هیچ انگاریم ما در دل هم با همیم و...

Lire la suite

دل شوری

دل شوری

لکه لکه شُستم این دل از سپید و از سیاه تا که شد گلکون و خونین همچو قلبی بیگناه چند لحظه پاک ماند و ناگهان یک خاطره همزمان لک زد به چشم و بر دل و بر گیجگاه بار دیگر آب و صابون، لکه گیر و شستشو پاک دیگر این نگردد، چشم بر دارم ز راه با همین یک زخم میسازم...

Lire la suite

دلتنگ

دلتنگ

آغوش من امشب همه دلتنگ تو باشد گوش دل من تا به سحر زنگ تو باشد بر گونه مرا یاد تو با اشک چوریزد خون دل و این باده که همرنگ تو باشد هر قدر دلم تنگ، بنوشم قدحی بیش هنگام سحر، دیر کنی ، منگ تو باشد افسوس نداری خبر از حالم واین باد هر سو که وزد دور ز آهنگ...

Lire la suite

دردست تعمیر

دردست تعمیر

هوا خوش باده در جام ولی دل تنگ و بیمار ندارم یار در بر که باشم خود گنهکار مرا بودی عزیزی به روز قبل از امروز ولی از من گریزد چو طفلی از سگ هار مکندد گور خود کس بدست خویش چون من که من ترساندم اورا که باشم خود تبهکار چو هر خود کرده من نیز ندارم هیچ تدبیر...

Lire la suite

کلاه

کلاه

چندی پیش با یه نفر لیون قرار گذاشتم .گفت فردا ساعت چارده ونیم بیا که گفتم باشه. بخودم گفتم چطوره من زود تر برم هم ناهار رو با خیال راحت اونجا میخورم هم سر وقت به قرارم میرسم. ساعت یازده و نیم رسیدم به لیون . قرارم میدون روسو بود همون جا یه گوشه پارک کردم...

Lire la suite

نا شناس

نا شناس

یارم از من میگریزد همچو دزد از پاسبان دل به یغما برده و حاشا کند این نا توان گاه میخواهد مرا از عشق خود نالان کند گاه میسازد مرا با یک پیامی نا گهان هرچه دارم دادمش اما نشد کافی چرا زانکه اورا هست امیدی به انباری کلان منکه ناچیزم به امید چه باشم یار او...

Lire la suite

شب بخیر

شب بخیر

گفتم آیا میشود با من بخوابد گفت خیر گفتم آیا میشود آید به خوابم گفت خیر گفتم آیا میشود با بوسه ای سازد مرا گفت آسان است اما در چنین احوال خیر گفتم آیا او ز من دل برد یا من عاشقم گفت در هرحال صبح عاشقان باشد بخیر گفتم اکنون شب شده دارم نیازی بر لبش گفت...

Lire la suite

جوان

جوان

ای دل شتابان میروی سوی فنای خویشتن آرام باش ای بی نوا رو سوی جای خویشتن دلباختن بر یک جوان دارد مصیبت ها نهان گردی پشیمان گر کنی اورا سزای خویشتن بگریز ایدل زین هوس نومید گردی چون سپس غم آیدت بسیار و بس از ما سوای خویشتن کن دل فراموش و برو اما ازین دنیا...

Lire la suite

1 2 3 > >>