Overblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog

Article publié depuis Overblog

مرا یکبار دیگر به چشمت میزبان باش سپس تا آخر عمر ز عشقم در امان باش نمیخواهم بمیرم مگر روی تو بینم در این ایام آخر بیا و مهربان باش مخورغم چون بمیرم که در دامی اسیرم اگر من زار وپیرم تو هم دائم جوان باش تلگرام است و واتساپ که مارا کرده بیتاب مرا هم کرده...

Lire la suite

ماه دل

ماه دل

یار داری کار داری دلبری عیار داری. باده ای صافی کنار ساقی جادار داری نسیه که اصلا نداری نقدداری مفت چنگت گرچه ترس روز دیدن آن دلبر فرار داری آنچه داری یا که پنداری همانراهم نداری درعوض یک عالمی پر زاشتیاق گفتن اشعار داری شاد باش و شور عشق را تو زنده میدار...

Lire la suite

دار و ندارم

دار و ندارم

دل ندارم غم ندارم غصه و ماتم ندارم باده دارم ساقی جانانه دارم کم ندارم بی نیازم از توقع وز تمنا های بی جا مفت دارم نقد دارم نسیه در عالم ندارم هرچه خواهم در کنارم گر نباشد بیخیالم تازه فهمیدم که دل را چون نمیخواهم ندارم ترسم از روزی که بینم یک رخ رعنا...

Lire la suite

مقصد

مقصد

چیزی نمانده غم مخور ایدل به یارت میرسی هم بر لب و آغوش او هم کم به کارت میرسی با بوی او با موی او داری سخنها موبه مو آسوده باش ایدل که در فصل زیارت میرسی سوغات با معنی ببر عشق و صفا یکجا ببر این را بیار آن را ببر نزد نگارت میرسی باید که عزم جان کنی بگذشته...

Lire la suite

Article publié depuis Overblog

قبل از این چون من نبودم بعد از این هم نیستم در همین یک لحظه چون هستم ، بدانم کیستم لحظه می میرد ولی من باز میزایم زمان من چه را باید بیابم یا بدانم در تلاش چیستم ؟ لحظه ای آمد تو را در دیده و دل یافتم با خودم گفتم ببین ، گفتا که مایل نیستم گفتمش آخر چرا...

Lire la suite

زنده

زنده

خبرت دهم عزیزم که پس از تو زنده ماندم که گذشت سخت دوری که تورا همیشه خواندم لحظات گرچه اختر به رگ و به پود و دل شد تو زمن خبر نداری که تو را ز خویش راندم تو جفا نمودی اما من از آن گرفته عبرت نروم دگر به سوئی که من آن ز غم تکاندم دگرم نیاز هیچ و چو خدایگان...

Lire la suite

راه آخر

راه آخر

هر چه میخواهم تو داری ، آنچه میخواهی ندارم از چه می مانی کنارم ؟ هیچ آگاهی ندارم فکر کردی من چه دارم؟ هیچ اندر هیچ و کمتر دارم از دل انتظاری بیش و گهگاهی ندارم گر من انبوهم ز عشق و از محبت زر ندارم کوه میخواهی زمن، من یک پر کاهی ندارم نا امیدت میکنم گر...

Lire la suite

رفتی

رفتی

یکبار دگر دلم شکستی رفتی اینبار ره خروج بستی رفتی دیگر نشود جمع پریشانی دل بردی ز دلم نشان هستی رفتی خوش باش بهر جا و کنار هرکس یادت نرود که دست دستی رفتی بر خوان کرم چو سالها بنشستی بر من چو رسید تا نشستی رفتی ذوقی تو شکسته بودی و میدانی از خاطر او چو...

Lire la suite

دور زمان

دور زمان

بی امان می آید این غم همچو مرگی ناگهان حال خود بینم چو در پیچ و خم دور زمان بار ها دل باختم هرگز نبردم دل ز کس خم به ابرویم زیاد و در دلم دردی کلان دیگرم راهی نمانده کج نرفته، گم شده هر خلافی بود کردم ، آشکارا یا نهان عمر بیوقفه گذشت و درد دل درمان نشد...

Lire la suite

هوس بیجا

هوس بیجا

یک بوسه هوس کرده ام از جفت لبی تر فعلا بجز این نیست مرا ایده ی بهتر از دور چه بوسم که بجز صفحه ی لب تاپ در دسترسم نیست ز تو بیش و نه کمتر با غمزه و با عشوه فریبم ز چه دادی ؟ کی بوی تو را پُر کند این خانه و بستر ؟ از بخت بد خویش من آگاهم و بیزار جز جام...

Lire la suite

<< < 1 2 3 > >>