نفرت و انکار
محبوب من امشب به برم نیست نشد کار باید که نمیشد دل من گیج و گرفتار این رسم نشد وعده دهی بعد بمانی در خانه و و دلدار رها خسته و بیمار گفتی که کنی باز در میکده ها را گردید فراموش چو آن وعده ی بسیار با ظن و گمان دین مرا مفت خریدی خود شاغلی و مشغله ی من شده...