دلتنگ

Publié le par Fabian Karbalai

دلتنگ

آغوش من امشب همه دلتنگ تو باشد

گوش دل من تا به سحر زنگ تو باشد

بر گونه مرا یاد تو با اشک چوریزد

خون دل و این باده که همرنگ تو باشد

هر قدر دلم تنگ، بنوشم قدحی بیش

هنگام سحر، دیر کنی ، منگ تو باشد

افسوس نداری خبر از حالم واین باد

هر سو که وزد دور ز آهنگ تو باشد

صلح است اگر تا به شفق طالع ذوقی

کاری تو مکن تا به سر جنگ تو باشد .

الخ.

1876

Pour être informé des derniers articles, inscrivez vous :
Commenter cet article