جوان
ای دل شتابان میروی سوی فنای خویشتن
آرام باش ای بی نوا رو سوی جای خویشتن
دلباختن بر یک جوان دارد مصیبت ها نهان
گردی پشیمان گر کنی اورا سزای خویشتن
بگریز ایدل زین هوس نومید گردی چون سپس
غم آیدت بسیار و بس از ما سوای خویشتن
کن دل فراموش و برو اما ازین دنیا مرو
او هرچه میخواهد ز تو باشد فدای خویشتن
تا دل نبازد غم مخور وانگاه آنرا کم مخور
کم خور ولی تنها مخور باشد بجای خویشتن
ذوقی تو میدانی که او دارد بجز تو آرزو
از بهر حفظ آبرو کن خود بلای خویشتن.
الخ.
7761