شب بخیر
گفتم آیا میشود با من بخوابد گفت خیر
گفتم آیا میشود آید به خوابم گفت خیر
گفتم آیا میشود با بوسه ای سازد مرا
گفت آسان است اما در چنین احوال خیر
گفتم آیا او ز من دل برد یا من عاشقم
گفت در هرحال صبح عاشقان باشد بخیر
گفتم اکنون شب شده دارم نیازی بر لبش
گفت میدانی خدا هم دوست دارد کار خیر
گفتم این دلبر چرا ازمن گریزد روز وشب
گفت این لعبت تو را هرگز نمیخواهد . نخیر
گفتم این گفتی ولی او شد گرفتار دلم
گفت تقصیر تو میباشد نداری قصد خیر
آنچنان از کوره در رفتم چو بمب داعشی
منفجر گشتم ولی گفتم به خود در راه خیر
دلبری از من گذشته دلربائی کن کنون
دزد دل دارد دعای غمگساران را بخیر
ذوقی امشب یار میگوید که تو جا مانده ای
یا تورا در بگیرد یا که گوید شب بخیر
الخ.
7762