Overblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog
مقصد

مقصد

چیزی نمانده غم مخور ایدل به یارت میرسی هم بر لب و آغوش او هم کم به کارت میرسی با بوی او با موی او داری سخنها موبه مو آسوده باش ایدل که در فصل زیارت میرسی سوغات با معنی ببر عشق و صفا یکجا ببر این را بیار آن را ببر نزد نگارت میرسی باید که عزم جان کنی بگذشته...

Lire la suite

Article publié depuis Overblog

قبل از این چون من نبودم بعد از این هم نیستم در همین یک لحظه چون هستم ، بدانم کیستم لحظه می میرد ولی من باز میزایم زمان من چه را باید بیابم یا بدانم در تلاش چیستم ؟ لحظه ای آمد تو را در دیده و دل یافتم با خودم گفتم ببین ، گفتا که مایل نیستم گفتمش آخر چرا...

Lire la suite

زنده

زنده

خبرت دهم عزیزم که پس از تو زنده ماندم که گذشت سخت دوری که تورا همیشه خواندم لحظات گرچه اختر به رگ و به پود و دل شد تو زمن خبر نداری که تو را ز خویش راندم تو جفا نمودی اما من از آن گرفته عبرت نروم دگر به سوئی که من آن ز غم تکاندم دگرم نیاز هیچ و چو خدایگان...

Lire la suite

راه آخر

راه آخر

هر چه میخواهم تو داری ، آنچه میخواهی ندارم از چه می مانی کنارم ؟ هیچ آگاهی ندارم فکر کردی من چه دارم؟ هیچ اندر هیچ و کمتر دارم از دل انتظاری بیش و گهگاهی ندارم گر من انبوهم ز عشق و از محبت زر ندارم کوه میخواهی زمن، من یک پر کاهی ندارم نا امیدت میکنم گر...

Lire la suite

رفتی

رفتی

یکبار دگر دلم شکستی رفتی اینبار ره خروج بستی رفتی دیگر نشود جمع پریشانی دل بردی ز دلم نشان هستی رفتی خوش باش بهر جا و کنار هرکس یادت نرود که دست دستی رفتی بر خوان کرم چو سالها بنشستی بر من چو رسید تا نشستی رفتی ذوقی تو شکسته بودی و میدانی از خاطر او چو...

Lire la suite

دور زمان

دور زمان

بی امان می آید این غم همچو مرگی ناگهان حال خود بینم چو در پیچ و خم دور زمان بار ها دل باختم هرگز نبردم دل ز کس خم به ابرویم زیاد و در دلم دردی کلان دیگرم راهی نمانده کج نرفته، گم شده هر خلافی بود کردم ، آشکارا یا نهان عمر بیوقفه گذشت و درد دل درمان نشد...

Lire la suite

هوس بیجا

هوس بیجا

یک بوسه هوس کرده ام از جفت لبی تر فعلا بجز این نیست مرا ایده ی بهتر از دور چه بوسم که بجز صفحه ی لب تاپ در دسترسم نیست ز تو بیش و نه کمتر با غمزه و با عشوه فریبم ز چه دادی ؟ کی بوی تو را پُر کند این خانه و بستر ؟ از بخت بد خویش من آگاهم و بیزار جز جام...

Lire la suite

فکر مشوش

فکر یارم میکنم دنبال کارم میروم در پیِ افزایش دار و ندارم میروم در کنارش مال و جانم را فدایش میکنم اینچنین پیوسته من سوی قرارم میروم بعد از این سکان دل را میدهم دست مدیر دفترم را دست یارم میگذارم میروم تا مهییا کرده شام و بستر و کاشانه را تا بیاید لحظه...

Lire la suite

امشب

ناز کن تا من ریالم هست آن را میخرم گر نبودی با دلار و با یورو دل میبرم چهره ام غمناک و دل نالان و ریزم آبرو تا به دامانت رسم من پرده ها را میدرم هر حماقت میکنم در راه دل بردن ز تو بیسوادی . بی لیاقت نیست من خیلی خرم دوستت دارم چو زنبور و گل و راز بقا...

Lire la suite

پیام سحری

رفته ام من بارها این راه کج را بی ثمر جان من آخر پشیمان میشوی زینجا گذر عشق با مثقال و قیراط و طلا سنجیده اند دلبری الماس میخواهد نه یک چشمان تر تا تو را سودی رسد باشی عزیز و محترم ورنه بی مقدار باشی چون یتیمی بی پدر بهترین ها را خریدن آرمان زندگیست بهتر...

Lire la suite

<< < 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 20 30 > >>