Overblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog

کوهی به کاهی

نازم لبی که مرا داد این جنون خواهم بگویمت این رمز را کنون لبخند را هزینه بود کمتر از چراغ اما حرارت و نورش بود فزون بر دل نشیند و دارد صفای قرب آن غنچه لب چو گشاید ز گل برون ... ندارم ای خدا جز تو پناهی تو میدانی که کردم من گناهی دلم را باختم با دین و...

Lire la suite

خوشه

درد را با درد درمان میکنند شاخ را باخوشه پنهان میکنند دیده را باید ببندی این زمان ورنه جان دربند و زندان میکنند تا بدست اهرمن باشد نگین خودنمائی چون سلیمان میکنند نان ما آجر هوا را تیر وتار این تبه کاری به انسان میکنند گر نجنبی ای برادر با همه خانه را...

Lire la suite

چوبه دار

تمنا داشتم یک بوسه از یار بمن گفتی بیا و دست بردار منم اکنون به پای چوبه ی دار به جرم آشنائی با تو ای یار مرا زاهد به جرم می پرستی کند اعدام با جمعی طرفدار نمیداند که مرگ من حیات است بماند نام من ماند ترا عار بنوشم جام آخررا به رقصی چو آن عارف که ظاهر...

Lire la suite

سیراب خون

م سئولم و میدانم خود را زده ام بر خواب دستم شده آلوده ، شستن نتوان بی آب خشکیده به رخ آبم ، دریاچه ی خونابم یا غرق شوم در خون یا خون کندم سیراب ... ترسم ندهد عمر مرا فرصت دیدار با خاک وطن ، خاک ره یار از پنجره صد بار سفر کردم و در خواب صد وعده ی ناکام...

Lire la suite

تنهائی

در میان جمع تنهائی چرا باور کنیم جائری را بر مسلمانان چرا داور کنیم حق بدست ماست یا در دست خون آلود ظلم عزت خود بهر چه بیهوده ننگ آور کنیم لب گزیدن یا مکیدن وعده ی آغاز وصل عاشقان خلف وعده کی کنم ،باشد که تو باشی حلال من به هر سو میروم این آرزو دارم بدل...

Lire la suite

ترمیم دل شکسته

تیر آن باشد که صیادم زند بر سینه ام ور نه آن تیر جفا تیر بلا باشد همی درد ما پنهان و زخم ما به عالم آشکار مرهم ما هم ز دیوان قضا باشد همی ترمیم دل شکسته را مهر و وفائی بر تشنه لبی جرعه ای از آب صفائی باشد که شود زنده دوباره دل غافل اینبار نه دوری و نه...

Lire la suite

سوختن

من چو شمعم هستی ام در سوختن افتاده است گر نسوزم نیستم شمعیست در یک جعبه ای افتاده است گر چه دائم روشنائی میدهد این سوختن ، من راضیم هستی من خدمت تو این چنین رخ داده است همچو من هستی تو هم گرمی برای دوستان هستی تو نور و گرمی بر رفیقان داده است حسن ما این...

Lire la suite

خدایا مپسند

من و این باده و این شور و نو ا وای امروز وفات است خدایا ، صنما آنکه بیمار و اسیر است به تشریف یزید هر چه میگفت مرا گشته دعا یا رب ار حق طرف حضرت سجاد بود حق مکرر شد و تکثیرشد امروز خدا باز بوزینه بر این منبر و محراب نشست تا چه شد مصلحت دین خدا را به خدا...

Lire la suite

قوت قلب

قوت قلب من از اوست چه میدانی تو ؟ عشق من برتو هم از اوست چه میدانی تو رخ زیبای تو از اوست درون هم زیباست هرچه زیباست هم از اوست چه میدانی تو ؟ شاید او خواست که امشب به برم گرم شوی سردی و گرمی دلها همه از اوست چه میدانی تو؟ ارزوی لب شیرین تو و بستر من...

Lire la suite

دادخواهی

داد میخواهم خدایا دادخواهی ساده نیست عاشقی در اوج باید کار هر افتاده نیست میزند ساق دلم را حزن کمبود شراب داد من جز دست ساقی و کباب و باده نیست بزم ما را ساقیا روشن کن امشب تا سحر آنکه در بندت نباشد ای خدا آزاده نیست بر من مپسندید که دور از می و ساقی...

Lire la suite

<< < 10 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 > >>