چوبه دار

Publié le par Fabian Karbalai

تمنا داشتم یک بوسه از یار
بمن گفتی بیا و دست بردار
منم اکنون به پای چوبه ی دار
به جرم آشنائی با تو ای یار
مرا زاهد به جرم می پرستی
کند اعدام با جمعی طرفدار
نمیداند که مرگ من حیات است
بماند نام من ماند ترا عار
بنوشم جام آخررا به رقصی
چو آن عارف که ظاهر دید اسرار
بکش همچون منی ای ظلم هر روز
بترس از روز طغیان طلبکار
...
راه حق پویان فقط در کوی میخانه رواست
راستی درباده و مستی از اسرار خداست
دلبری رعنا و کنج باغ و آواز و شراب
گر مهیا شد بدان این جنت موعود ماست
جز خدا هرگز نباشد هیچ چیزی جاودان
جاودانی عاشقان را سرنوشتی بی خطاست

یک بار دگر کاش در آغوش تو باشم
چون جامه ی دیبا همه تن پوش تو باشم
در اوج تمنا گذران شد همه ی عمر
باشد که شبی بنده هم آغوش تو باشم
افسوس که خواب است و خیال است نصیبم
تقدیر چرا خواست فراموش تو باشم

دست من کوتاه و یارم بر فراز
نردبان عشق من صبر و نماز
میرسم روزی به آن بالاترین
نیست دل را جز وصال او نیاز
ایدل از الطاف حق غافل مشو
نیست جز حق دلنوازی کارساز
باده ای ده عرش جائی دور نیست
صبح نزدیک است امشب را بساز
Pour être informé des derniers articles, inscrivez vous :
Commenter cet article