Overblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog
الاغ من

الاغ من

یک خری دارم که در جمع الاغان بر تر است عرعرش آواز بلبل پشکلش توت تر است چون خرامد در میان باغ و گلشن کبک وار جمله حیوانات آغُل را تو گوئی سرور است گرچه پالانش پُر از کاه است و افسارش کمند بار او گه اسکناس است و گهی سیم و زر است حیف در جمع هنرمندان و عاشق...

Lire la suite

یک شب مهتابی

یک شب مهتابی

دانم که در این بزم که عاشق بُود و کیست حاشا نکند آنکه مر اورا هدفی نیست آن باده ی نابی که خدا در بشر افکند از قبل به انگور نهاد آنچه که عالیست گر مست دعائی و ثناء و غم و اندوه باید که بدانی ره عشاق چنین نیست با اینهمه تزویر و خرابی و کم و کسر شکرانه ی...

Lire la suite

رسم عذاب

تیرگی را با ذغالی پاک کردن فلسفیست آنکه قران را نمی فهمد گمانم اجنبیست آنچه دل را بشکند ظلم است و جور آسمان گر تو ظالم نیستی این جور و کتمان بهر چیست خم ندارد قد شمشاد و دل صاحب قران سعی در دریوزگی در جمع یاران کار کیست آنچه کفران است ما اندر خفا تنها...

Lire la suite

حاشیه تاریخ

شراب چشم تو در جام دل مرا کافیست اگر چه طعم لبت چون شراب عنابیست کنار من بنشین تا زمان شود موقوف همیشه مست تو من جاودانه خواهم زیست ولی چه سود مرا باده از سبو دادند کنار من غم تو هست و جای تو خالیست ... + دلبر من در بر من عشوه ها دارد همی در کنارم غمزه...

Lire la suite

بهانه دل

افسوس که دیگر سخن عشق حرام است احساس و محبت همه در حد کلام است جلاد سخن در پس هر کوچه نشسته یک جمله ی ناجور و تورا شعر تمام است افسوس که ذوق من دلخسته شکستند بدرود که امروز همان ذکر سلام است + در فروم ما صداقت حاکم است عاشقان را مهربانی لازم است عاشقان...

Lire la suite

دور و زمونه

یار من فکر مقام و منصب و دستار نیست جز من و آغوش من اورا به عالم کار نیست بوسه هایش طعم بلوط است و رمّان بهشت در کنارش هیچ موجودی مرا دلدار نیست صبح تا شب در اداره کار مثبت میکند شب که شد در بزم من جز یار نیست غوطه در چشمان او باشد نماز دین من حج من غیر...

Lire la suite

حکم علما

قسم خوردم بجای ناشتائی که تا در بر نگیرم یار خود را نیاسایم مگر در چشم یارم نبویم گل بباغ و دشت و گلشن بپرهیزم ز انواع جدائی بسوی کوی او رفتم خرامان بشوق دیدنش گشتم سبکبال گذر کردم هم از دشت و ز هامان مدد ها خواستم از یک خدائی رسیدم خسته و نالان بکویش...

Lire la suite

توانمندی دیوار

مارو باش بر سر قبر خودمون بیداریم واسه تشییع دلامون همه مون در کاریم هرچه دنبال تو گشتیم نبودی سر پیچ حالا هی داد بزن ما همگی بیعاریم اتش سوختگان هیچ نگردد خاموش ما چو هیزم همه در محوطه ی انباریم عقل کُل گفت چی گفت هرچی که گفت کس نشنید که در این دامگه...

Lire la suite

لذات ملی

دیده بندیم که در بند فریبیم همه بین اهل حرم ودیر غریبیم همه چشم بسته همه را می نگریم فکر پر کردن پیمانه و جیبیم همه عقل خود را چو پس انداز سپردیم به بانک در صد سود و زیان را چو ضریبیم همه گرچه هر روز ز عمر من و تو کم گردد ما زیادت طلبان جمله عجیبیم همه...

Lire la suite

در ره کاشانه

ره بسوی خانه و پا در ره کاشانه دارم آرزوی دیدن رخساره ای جانانه دارم نیست دیگر بزم ما جای تعامل با سفیه عزم گفتاری اساسی با رئیس خانه دارم آنچه تو در جام ما هر شب فروان میزنی من همین را روز قبل ، اندر کف پیمانه دارم بلبلان بیدار گشتند و طبیعت زنده شد...

Lire la suite

<< < 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 30 > >>