Overblog
Suivre ce blog Administration + Créer mon blog

چشم قضا

هنوز امید پا بر جا به احسان و کرم دارم که آن دلدار قهر آلوده را ضیف حرم دارم معطر شد ببویش گر فروم ما نمی آید چرا دیگر بسوی ما که در این سوی دریا ها فقط آئینه کم دارم. در پناه چشم درویش قضا پشت دیواری خراب یک دل زخمی به آجر تکیه داشت آرزوهایش همه نقشی...

Lire la suite

قد فکر

قد فکر

در کوچه باغ های تنم پا گرفته ای مثل نسیم، دور و برم را گرفته ای اصلاً به فکر هیچ کسی قد نمی دهد این قدرها که در دل من جا گرفته ای ضمن اینکه بنده با سر کار دارم بسته ای آمدی ؟ مرهم بزخم و بر غم دلخسته ای عشق بی پایان به بزم ما تمنا میکند گاه ساقی گاه مطرب...

Lire la suite

ناز فروم

سلامی به این فابی دوست عزیز نبینم که غمگینی یا که مریض گذشته بگفتی دوشعری سه پند بلندای سرو است پیشت کمند بیا باز شعری بگو بهر من که شادی بیاری به این انجمن بیا جام نابی بزن بر دو لب که شیرینیش باشد همچون رُطَب بیا بوسه زن بر قلم یا نویس که شاعر به از...

Lire la suite

florian

یک شب ظلمانی نفس گرم کویر همه ی روزنه ها بسته بجز راه زمان و تغییر وارد خانه ی ما شد تقدیر نیمه شب نوبت ماما آمد بعد یک ساعت و اندی پسری بهر تماشا آمد گر چه شد آمدنش یک کم دیر بعد از آن روز بروز است و به شب درس و مشق است و کمی عیش و طرب هرچه بشکست خطا...

Lire la suite

مهربانی لازم

مهربانی لازم

مهربانی در فروم و بزم ما آید همی بار دیگرعشق و ساقی رهنما آید همی دل قویدار که این توطئه نا فرجام است ضامن عشق به فرمان خدا آید همی فتنه جزئی از سیاست ،زور از ابزار ظلم در فروم ما بهمراه صفا آید همی غمزه ممنوع است وعشوه همچو ناز گر خدا خواهد نیاز ما بجا...

Lire la suite

بی همتا (احد).

بی همتا (احد).

درفروم ما یکی از تحفه های روزگار از جوانان دلاور کاشف صد ابتکار زیرک و دانا ولی عاشق کش و خود ساخته صاحب سبک جدید و جلوه های ماندگار انکه دارد پشت هردر عاشقی دلباخته دختران صومعه گریان به پایش زارزار عاشق اب هویج و گندم و نان لواش طا لب نون و پنیر و پسته...

Lire la suite

خوابزده

خوابزده

در بین تمام بچه ها این یکی تنهاست نه مثل احد،چاق تره ، خوشگل وزیباست این تُپل مُپل خواب ندارد شب جمعه چون بر سر بوسیدن او فتنه و دعواست خالق که مر اوراست بهین ذوق و سلیقه در خلقت این خوابزده طرح معماست باید که ببینی چو زند طعنه به طاغوت فکرش پِیِ انکار...

Lire la suite

هزارچهره

هزارچهره

از هزار و یکشب ما چهره ای آمد پدید روزآنرا کس ندانست وشبش را کس ندید غر زدن را با محبت ناسزا را با سلام با تبسم تیکه تیکه جمله دلها را خرید از نشیمنگاه یاران داغداری میکند سوختن بر زانوانش ، عقلها از سر پرید چهره ی خندان تو آئینه ی بزم فروم شاد باش و...

Lire la suite

وق وق سگ

وق وق سگ را کجا و نطق آن عالیجناب این یکی سارق پراند ، آن دگر از چشم خواب در دیار کفر سگ شد پاسبان دین و جان زانکه اینجا نیست جز قانون کسی فصل الخطاب من بقربان دوچشمت یک نظر بر من نگر تا بیابم بر تمنای دلت شاید جواب گربه کی دارد حیا در خوردن یک لقمه چرب...

Lire la suite

<< < 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 20 30 > >>