چشم قضا

Publié le par Fabian Karbalai

هنوز امید پا بر جا
به احسان و کرم دارم
که آن دلدار قهر آلوده را
ضیف حرم دارم
معطر شد ببویش گر فروم ما
نمی آید چرا دیگر بسوی ما
که در این سوی دریا ها
فقط آئینه کم دارم.
در پناه چشم درویش قضا
پشت دیواری خراب
یک دل زخمی به آجر تکیه داشت
آرزوهایش همه نقشی بر آب
دست برد و گفت یا رب مهلتی
کم کن امشب لحظه ای بر من عذاب
ناگهان خود را بباغی تازه دید
هر چه او میخواست بی اندازه دید
یار در آغوش و در دروازه دید
مستی لب بگذرد از گوشه ی جام شراب
الخ
نیمه شب خاتمه و آغاز است
درِ گُلخانه ی دل،
خانه ی من،
بزم فروم.
بر هزاران باز است.
نیمه شب در بر تو خاتمه نیست
بین انگشت و لب و دامنه ی سطح تماس
نیمه شب فاصله نیست.
درِ دیزی باز است.
نیمه شب گر تو نباشی
همه رنج است و عذاب
مگر از راه رسد
بخت خدا داده و یک جام شراب
مرغ همسایه در این حال
به شدت غاز است
آه از نیمه شب تنهائی
نه تو باشی و نه ساقی نه شراب
همه جا بسته بجز باب فروم
وان عزیزی که چو من مست و خراب
از محبت سیراب
واحد میکده در پول فروم
عشوه و چشمک و یک کم ناز است.

بسلامتی موفقیت گریتفول عزیز . جرینگ درینگ.
Pour être informé des derniers articles, inscrivez vous :
Commenter cet article