قد فکر

Publié le par Fabian Karbalai


در کوچه باغ های تنم پا گرفته ای
مثل نسیم، دور و برم را گرفته ای
اصلاً به فکر هیچ کسی قد نمی دهد
این قدرها که در دل من جا گرفته ای

 

ضمن اینکه بنده با سر کار دارم بسته ای
آمدی ؟ مرهم بزخم و بر غم دلخسته ای
عشق بی پایان به بزم ما تمنا میکند
گاه ساقی گاه مطرب گاه غوغا میکند
باده مفت است و محبت، عیش و مستی بسته ای
دوستان در علم جادو مرشد و منکر شدند
بعضیا ناظم شدند و بعضیا مبصر شدند
لژ نشینان میرسند از راه تک تک، دسته ای
گر نبودی این شهاب این آسمان تاریک بود
لوله ی ساغر چوموی عاشقان باریک بود
تیله ی مذهب بدست مردم لائیک بود
حل نمیشد مشکلات و معضلات هسته ای
میکده باز است و شیخ و عارف و لُر مشتری
رخ نما حالی ببر، حالی که در آن خوشتری
این بدان در چشم من از حال با ارزشتری
از خودم پرسیده بودم ، بی هوا دلبسته ای ؟
من ودل همچو شعوریم و شراب
هر چه من ساخته ام
دل همه را کرده خراب
دل همه لب طلبد من زر و سیم
لب دو تا، دامنه بی حد و حساب
هر چه دل خواست خدا عامل بود
کاش کار من و دل کامل بود
لذت بوسه کجا و خطر حد عذاب
چرخ میگردد و من غافل از این
گه به قانون نگرم گاه به دین
حیف ! زیبا همه خواب است و سراب
شوقی اصلا تو مگر دل داری
بابا ول کن مگه تو بیکاری ؟
تو فقط بنده ی این لحظه ای و جام شراب .
Pour être informé des derniers articles, inscrivez vous :
Commenter cet article