فاورلا

Publié le par Fabian Karbalai

فاورلا

سال 1976 بود .دانشجوی سال آخر جورج تاون_ واشنگتن دی سی بودم. دو سه روز مونده به کریسمس رنه ، همکلاسیم که یه آمریکائی کوبائی بود گفت میائی بریم برزیل؟ گفت فقط 450 دلار . ده روز حال میکنیم. گفت آلبرتو هم میاد که مال پورتو ریکو بود. گفتمش مشکلی نیست ولی فکر نمیکنی که دیر باشه؟ آخه باید قبلا جا رزرو شه و شاید ویزا بخواد. من ایرونی ام. گفت میدونم برا تو ویزا میخواد. ولی آژانس گفته کاری نداره فوری میدند. تازه با * ای تی اس سی * میریم. که یه جورآژانس دانشجوئیه. گفتمش باشه و بیستو سوم دسامبر اون سال تو فرودگاه بودیم. عازم ریو دو جانیرو. فرودگاه ریو خیلی شلوغ پلوغ و بی نظم بود.تو فرودگاه ریو چمدونم گم شد . مال آلبرتو رسید . همچنین چمدون رنه و لی من چمدونم گم شد. دوساعت مغطل شدیم چمدون پیدا نشد. هتل رزرو شده ی ما تو یک*فاولا* ی گم افتاده ،جای بد بختها بود. دو کیلومتر با پلاژ فاصله داشت. سرمون کلاه گذاشتن ولی ما بیخیال بودیم و گفتیم بی خیال. با دو تا جوون آمریکائی آشنا شدیم. اهل شیکاگو بودند و هم هتلی ی ما . روز اول همه رفتیم به پلاژ کوبا کاپانا. خیلی هم معروفه. دور برش جنس لطیف وول میخوره. اصلا انگار که بهشته. چون پر از حوری و پری و تشنگان عشقه. لب آب یه دختری گفت سلام. گفتمش . هاو دو یو دو؟ گفت آی ام ول هاو اباوت یو؟ پوست سبزه اش میفهموند که باید اهل همین جا ها باشه. گفت یو وانت هاو سام فان؟ گفتمش وای نات . گفت ایت ویل کوست یو تو ونتی دالرز. گفتمش اوه مای دیر آی ام بروک .آی دونت هاو نو مونی. گفت فاک یو. گفتمش ویذ یو او کی. کمی خندید و از اون دور شدیم. اینجا تابستون بود .هوا گرم و مطبوع. دو سه بار هم توی آب رفتیم و هر بار که کمی گرم میشد . با یه رفت و آمد دریا و یک آبتنی ی کوتاه مشکل حل میشد. تا غروب دور زدیم. وقت برگشتن بود به همون دختر سبزه رسیدیم. گفت دید یو فایند انی ثینگ؟ گفتمش نو ناثینگ. گفت تو بد. گفتمش وای دونت یو گیو می ا کیس؟ گفت فور فری؟ گفتمش یس فور فری. دونت تل می یو هاونت دان ذات به فور. گفت آی دونت لاو یو .آ ی دو ایت اونلی ویذ ا مان ویچ آی لاو. کمی نزدیکش شدم. بچه ها هم اومدند. دو سه دختر دیگه هم بغلش نشسته بودند. سر صحبت باز بود . هر کی با یکی چیزی میگفت. سبزه ی من گفت اسمش نادیا است. بیست و دو ساله بود و توی فاولا نزدیک هتل ما خونه داشت. گفت آی ویش آی کود کام تو ذ یو اس ا. گفتمش ذتس پوسیبل . گفت نو . ذی ویل نور گیو می ا ویزا. گفتمش می بی وی کان هلپ. گفت ناو آی لاو یو. و بوسید منو. رفقا حسودی کردند. رنه گفت پاشیم بریم..... تمام ده روز رو با یه دست لباس طی کردم. روز آخر چمدونم پیدا شد. با لباس نو به واشنگتون دی سی برگشتیم. یعنی خدا منو میبخشه ؟ یاد اونروزها بخیر

Pour être informé des derniers articles, inscrivez vous :
Commenter cet article