عشق آزادی
دلبرم در بند مال و قدرت سردار نیست
در پی تزویر و تحقیر رفیق و یار نیست
بوسه هایش جانفزا و عشوه هایش جان گداز
وصف او در قدرت و در شیوه ی گفتار نیست
نام او آزادی و اوصاف او دلداده گیست
هیچکس اندر جهان چون مست او هشیار نیست
جان فدای یک نگاهش ، جاودانم بعد از آن
حیف ، امروزه عزیزم در صف انظار نیست
گل ببین در راه او خصمش چنان پرپر کند
تیر زهر آگین دشمن مانع اصرار نیست
دلبرم از خطبه ی این وز شعار آن یکی
جز حقیقت طالب تغییر در گفتار نیست
خصم بی وجدان و بی دینی که بر ما حاکم است
جز عناد و زهر اورا هیچ در انبار نیست
عشق آزادی مرا تا پای دلبر میبرد
تا ببوسم پای او دیگر مرا رفتار نیست.
ای خدا این خانه را از شر غاصب پاک کن
جای معشوق است اینجا ، دخمه ی اغیار نیست