مادر

Publié le par Fabian Karbalai

 

مادر چه بگویم که مرا جامه به تن نیست

این بوی خوش از نافه ی آهوی ختن نیست

یک لحظه امید است که چون شعله لرزان

در معرض بادیست که در باغ و چمن نیست

تشویش عقاید همه تحلیل به تفسیر نشانده

گفتار شهیر و هنر نقشه و پندار حسن نیست

یک خشت گذارند و دو صد خانه بسوزند

این مرد سزاوار فداکاری ی زن نیست

هرچند مدارا نکند رام دگر دشمن غدار

گویا که بجز خفت و خواری به وطن نیست

لبریز شد این کاسه صبر و هدف صلح

تزویر وریا ویژه ی هر زاغ و زغن نیست

عشاق فرومی ز چه آلوده به سالوس نمودند

گویا نه بسر مغز و نه دل شامل تن نیست

در حسرت یک بوسه به رخسار فرومی

مخصوص همانیکه در اندیشه ی من نیست

باید که بسازیم و بسوزیم وبه ورزیم

عشقی که نبازیم مگر آنچه خفن نیست

ذوقی خفه شو عشق تو رسوا شده اکنون

دلدار تو در بند خیالات وطن نیست

الخ.

 

 

 

Pour être informé des derniers articles, inscrivez vous :
Commenter cet article